دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ
دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ

آسانسور

سلام

سال 94 برادر همسر جان باید در بیمارستان امام خمینی تهران تحت عمل قلب باز قرار می گرفت، به همراه پدر و مادر همسرجان تهران بسر می بردم؛  روزی که قرار بود علیرضا را عمل کنند در بیمارستان امام خمینی - که معروف بود به بیمارستان پهلوی و داستان هایی درداخل آن از ساخته شدن برای زاده شدن فلان بچه شاه مخلوع و ملعون در میان بازدید کنندگان می چرخید و گویا غلط هم بود-  طبیعتا در پشت درهای بخش قلب منتظر اعلام خبر خوش عمل موفقیت آمیز بودیم  یکی از آسانسورها که اتفاقا خیلی هم بزرگ بود و تقریبا به بزرگی آن،‌آسانسور حمل نفر ندیده ام در بخش قدیمی بیمارستان بود که وجنات بیش از 50 ساله اش و رفت و آمد دایمی اش توجه را جلب می کرد آنجا به کلمه  ascenseur که روی صفحه کلید نوشته شده بود برخوردم (البته به نظرم کمی املایش با این کلمه ای که در اینترنت پیدا کردم فرق می کرد).

آنجا برای اولین بار به ذهنم خطور کرد آسانسور کلمه ای احتمالا فرانسوی است (بنیان بیمارستان را در داستان ساختمان به فرانسوی ها نسبت می دادند - اگرچه گویا توسط آلمانی ها بنا شده) و اصالتا یک کلمه ایرانی با نمای ذهنی چیزی که آسان حرکت می دهد نیست و از ابدائات فرهنگستان قبل یا بعد انقلاب مثل ترابری یا رایانه نیست!!

الغرض؛ در برنامه عصر که امشب پخش می شد میهمان محترم برنامه که شخص دانایی هم هست در صحبت هایش برای بهبود وضع فرهنگ عمومی کار نمونه هایی آورد و در آخر کار چند مثال آورد، شاهد مدعای اینکه ما ایرانی جماعت خیلی بدیم!! و در ادبیاتمان بجای کلمات سخت آسانی را ترجیح می دهیم و نشانه فرهنگ و نگاه غلط مان به کار است و الخ! مثلا گفت ما می گوییم فرودگاه عرب ها می گویند پروازگاه (مطار)، یا ما می گوییم بیمارستان عرب ها می گویند محل بهبود(مستشفی) و انگلیس ها می گویند elevator یا بالا بر و ما می گوییم آسانسور، و همزمان با دستش هم سریدن را نشان داد!!


همه ما و بالخصوص شخص خودم از این خطا مبرا نیستیم و لازم است در این زمینه بیشتر دقت کنیم.


پی نوشت:

خطای ایشان را گفتم لازم است به نکته زیبایی که ایشان در مورد کنوانسیون ها و پیوستن به گروه ویژه اقدام مالی (FATF) گفت را هم اشاره کنم  نمی دانم چقدر با نظریه بازی ها و استراتژی غالب و مغلوب آشنا هستید،‌ ولی مطابق تحلیل زیبایی که ایشان ارایه داد، شما اگر به گروه ویژه اقدام مالی بپیوندید و محدودیت ها را بپذیرید تا اقدام مالی متقابل شروع شود با توجه به آنکه از طرف آمریکا تحریم شده اید نهایتا با ایالات متحده روبرویید و آنها هستند که باید تحریم مالی شما را برطرف کنند نه گروه ویژه اقدام مالی، که خوب تقریبا وضع مشخص است، ضمن آنکه شما راه های دور زدن تحریم ها برای فروش نفت و دیگر اقلام صادراتی را هم بسیار محدود کرده اید (از طریق نظارت بر تراکنش های مالی)، از طرفی اگر نپذیرید هم با همین مسئله تحریم های آمریکایی مواجه هستید و تا کنون مشکلی با اقدامات این گروه نداشته اید لذا پیوستن به این گروه و قبول کنوانسیون ها غلط است، یا به عبارت نظریه بازی ها پیوستن به گروه ویژه اقدام مالی، استراتژی اکیدا مغلوب است.

سیب سیاست

سلام

به جای مقدمه:

شخصی گفت من با یک سیب آبروی امام صادق(علیه السلام) را می ریزم . گفتند چه جوری؟ گفت می روم و می گویم : ای امام این رزق من هست یا نه؟ اگر امام گفت رزق تو نیست ، سیب را می خورم تا بگویم تو دروغ گفتی؛ اگر گفت رزق تو هست ، نمی خورم و آنرا لگد می کنم . به پیش امام رفت و گفت : این سیب رزق من هست یا نه؟ امام فرمود : اگر از گلویت پائین برود ، معلوم می شود که رزق تو است ! ( بحار الانوار ، ج ۲۰ ، ص ۲۱۴ )؛ این را داشته باشید تا بعد.  ادامه مطلب ...

نقشه جهان

سلام

در حال نوشتن مطلب قبلی بودم که دخترم صدا زد و نقشه ای از جهان را که خریده و در اتاقش نصب کرده را نشانم داد.

از دو جهت خیلی خوشحال شدم

1- کلی نگری دارد که در میان خانم ها کم پیدا می شود.

2- این اخلاقش به خودم رفته و صد البته بزرگ شدنش را هم نشان می دهد.

نزدیک به ربع قرن تغییر!

سلام

سال 76 سال خاصی بود، سال کنکور ما متولدین 57 و 58 بود، و البته بازماندگان از سال های قبل تر؛ آن سال ها در شروع نهضت افزایش سطح علمی جامعه کنکور بزرگترین سدی بود که یک دانش آموز را تبدیل به سرمایه علمی کشور یا سرباری برای آینده مملکت می نمود (البته در ذهن آن روزهای ما این تلقی غالب بود و تبلیغات هم همین را القا می کرد).

خلاصه آن سال ها چگونه گذشت بماند اما جلسه کنکور مرحله اول برای من یاد آوری خاصی دارد دوست عزیزم کاوه که الان در یکی از کشورهای غربی در حال زندگی است شب قبل کنکور خوابی دیده بود که من در همان رشته هوافضای دانشگاه مالک اشتر که می خواهم و خودش هم در رشته مکانیک دانشگاه صنعتی (اصفهان) قبول شده، صبح درب حوزه امتحانی همدیگر را دیدیم و آن خواب  را برای من تعریف کرد و بر آرامشی که آن روزها بیشترش را مدیون آقای مسگر زاده نامی بودیم را بیشتر نمود.

در شروع آن جلسه نظر سنجی را که دادند برای کم کردن استرس مکانی شروع به نوشتن وضعیت جلسه در برگه پشتی آن کردم: "جلسه سرنوشت سازی برای بسیاری از ما هاست استرس در حرکات و سکنات بعضی از ماها کاملا پیداست کاوه در نزدیکی من است و البته من و او شاید آرامترین این جمع هستیم بعضی از شدت استرس مدت هاست موهایشان را کوتاه نکرده اند و این در حالیست که ما به توصیه آقای هنرمند معلم هندسه عزیزمان دو روزیست به بازی و تفریح مشغولیم ....."

دیروز سر جلسه امتحان اما من نفر آخر سالن بودم تقریبا بجز بعضی جوانتر ها هیچکس استرس نداشت و نکته جالب این بود که از موهای پرپشت و ژولیده تقریبا ربع قرن پیش خبری نبود و در عوض از انتهای سالن می شد کله های بسیار روشن و یا گاها نیمه روشن بسیاری را دید!

اولین نکته در هنگام پر کردن نظر سنجی همین بود که در نظرم خیلی خوش آمد

پی نوشت : این روزها در سلمانی از آخرین لحظاتی که آینه را برای دیدن پشت سر می گیرد و دایره کم موی پشت سرم پیدا می شودمتنفرم