دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ
دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ

مش محسن

سلام

یادمه سال 75 که بابا رفته بودند حج ما سر به سر حسین (داداش المپیادیمون) می گذاشتیم و می گفتیم "بابا کچل برمیگرده؛ کچل!" حسین که 3 سالش بود با حرص می گفت "نع هرکی کچل بشه بابای من کچل نمیشه"

خلاصه 35روزی این بازی ما با حسین بود و هرچی خاله که زحمت ما را می کشید ما را دعوا می کرد، ما به خرج مون نمی رفت؛ من و علی و رضا حداقل روزی یکبار جدا جدا این جملات را با حسین تکرار می کردیم

حالا آقا محسن از مشهد برگشته و بابا و من و علی و رضا و حسین بهش می گیم "مش محسن"اونم با حرص میگه "مشتی خودتونین من آقا محسنم"

البته خواهر و برادر گرامی ایشون جای خود دارند!!

۲ شغله پلیس و پولدار

سلام


همسرجان از آقا محسن می پرسد که چه کاره می خواهد بشود

- پلیس  ..... امممممم البته یک شغلم هم اینکه پولدار هم می خواهم بشم !!!!!!!!!!

یعنی می دونه کار اینطوری به پولداری منتهی نمی شود

نه اونقدر راضی نه اونقدر سنتی

سلام 

قسمت بود این هفته چند روزی مهمان عالم آل محمد (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) بودیم 

نه اونقدر راضی بودم که سلام و دعا از راه دور بهم بچسبه تو اون شلوغی نه اونقدر سنتی که برم به ضریح بچسبم دلم حال بیاد 

مال اینه که عقلا پذیرفتم نیازی نیست در این شلوغی بچسبم به ضریح ولی درکش نکردم یعنی چه؟ 

همش ورودی صحن جامع می گفتم نکنه سلامم به آقا از حد ظاهری سلام به گنبد بالاتر نیست یا در رد شدن از محدوده حریم می ترسیدم امام را که درک نمی کنم حتما زیارت هام هم بی ارزشه ....

حالا فکرش رو بکن برگردی یک ی برات از شهید تورجی زاده خاطره بفرسته که دفعه آخر زیارت مشهد از مسجد گوهرشاد جلوتر نمی رفته می گفته نمی شه همش بیام جواب سلامم را نشنوم روز آخر تو حرم می بیننش با حال خاص .... 


عاقبت ادبیات خوانی

سلام 

جمعه بعد از ظهر اون هفته با ابن مکالمات از خواب بیدار شدم 

حسین - نه زمینش بیشتر از این ها می ارزه 

اونور خط - ..... 

حسین - آره باباش اینا خبر ندارند پسره می خواد ما براش بفروشیم هم یه چیزی گیر خودش بیاد هم گیر ما 

اونور خط - ..... 

حسین - ما که مسئول نیستیم برن تحقیق کنن پسره به ما گفنه این قیمت هم برا اون داره هم برا ما 

اونور خط - ..... 

حسین - حالا این مشتریت واقع پول داره؟ اینطور که پسره گفت دارن میفروشن میرن خارج عجله دارن قیمت پایین هم باشه قبوله

اونورخط - ..... 

حسین - من الان زنگ می زنم 

البته چشم های گرد و از حدقه بیرون زده من را تو مایه های جناب خان یا حتی پلنگ صورتی تصور کنید 

خلاصه به خواست خدا نشد این معامله ولی به حسین می گم تو شاعری یا .... تو طلای المپیاد ادبیات هستی یا .....