دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ
دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ

هرچه پیش آید خوش آید

سلام!

با کمک همسر جان و مرور حرف های دوساعته در موضوعات مختلف یادم آمد چه می خواستم بنویسم.

اینکه ترم پیش 1 فصل کتاب را که باید ارایه دهیم انتخاب کردیم و نماینده عزیز فرمودند قبلا انتخاب شده و رعایت حال شما پیرمردها نشده، بعد بیای از بین مانده ها یکی از سخت ترین هاش را برداری وقتی بخونی بفهمی چقدر ساده و رونه خیلی کیف داره بخصوص که گروهت یکی از بالاترین نمره های ارایه بشه و همه از سخت بودن فصل هاشون بنالن بخصوص اون ها که همون فصل مورد نظرت را انتخاب کرده اند و بعد بفهمی خدا خواسته بود تو دردسر نیفتی!

اینکه این ترم تکلیف خاص استاد را که ساعت 12 شب نماینده ایمیل کرده، ساعت هفت و نیم زنگ بزنی به نماینده بگی موضوع فلان که من چند سال پیش کار کردم مال من، اونم بگه محمد جان شرمنده خانم فلانی - که از برادر کوچکت کوچکتره - صبح ساعت 7 پیامک داده گفته بزار برای من یکی دیگه انتخاب کن، سر بی حالی ولش کنی بگی نماینده جان آخرین موضوعی که موند مال من و بعد 1 هفته موضوع را گوگل کنی ببینی کلی مطلب هست آماده، پیش خودت بگی خوب شد حالش را نداشتم اون موضوع را از آرشیو بکشم بیرون تازه دیدم  روی اون مدیریتی  و انسانی نبود مهندسی مطالعه اش کرده بودم هم خیلی کیف داره بخصوص که موضوع جذابه و ازش خوشم آمده.


پی نوشت: گویا هنوز معضل پ و ژ در تایپ فارسی حل نشده صبح ها سر کار هرچی تایپ می کنم برعکسه هی باید اصلاح کنم، تا میام عادت کنم و یادم بمونه گزارش های احتمالی بعد از ظهر بی دردسره؛ میام خونه حالا تایپ های آخر شب بی دردسره بخصوص که موضوع تکلیف به این دو تا حرف وابسته باشه! چرخه جالبیه هرجور هم نحوه کیبورد را عوض می کنم کلا حاضر نیستند برن سر یک جا بشینند.

پی نوشت تر: سر کار هم وقتی توی کارگاه ها گاها یک چیزی را باید تایپ کنم معضل هست کما کان!

حکمت

سلام

پرده ششم

داخلی  - منزل

مرد با صدای زنگ تلفن ازخواب می پرد  نگاهی به ساعت می کند ساعت 8 است و نیم ساعتی تا اذان مغرب مانده گوشی را که برمی دارد صدای همسرجان را از آنور خط می شنود

-امشب نمی خواهد بیایی خودم می مانم

-ولی من به مسئول بخش قول دادم نمی شه

- خودش آمد اجازه داد، گفت چون هر دو تا تون خانمید امشب بمانید

- ولی صبح با من شرط کرد حتی بعد عمل هم گفت مادرش خیلی نمونه

- خیلی اصرار نکن مادر رامین هم میگه همسرش مریض بوده و نمی تونسته بیاید حالا خوشحال است که این اتفاق افتاده

- ولی تو خودت چی؟ اگر می تونستی بمانی که نمی رفتیم دنبال تعویض بخش

- سخت نگیر خواست خدا بوده

پرده پنجم

داخلی - اتاق 5 بخش جراحی مردان

رامین را روی تخت به اتاق می آورند مادرش هم همراهش می آید اتاق شلوغ است آخر وقت ملاقات است آقا محسن (4 و نیم ساله!) که حالا هوشیاریش کامل شده هنوز نمی تواند صحبت کند ولی چند کلمه ای حاکم از درد و نخوردن آب به زور بر زبان می آورد.

همسرجان - تو برو خونه صبح تا حالا اینجا بودی برو یک ساعت را گیر نمی دهند بابای رامین هم که نیامده کمی استراحت کن هروقت آمد تماس می گیرم بیایی، فعلا من و مادرش هستیم  بعید است بخواهند اذیت کنند.

- باشه ولی یک ساعت بیشتر نشود ها زود زنگ بزن من دیشب را نخوابیدم 1 ساعت بخوابم بس است

پرده چهارم

داخلی - بخش جراحی مردان

دختر به مسئول بخش می گوید پدرش تا عصر می آید

مسئول بخش من و منی میکند -  حالا حتما میاد

- توراهه

مسئول بخش نگاهی پرونده این یکی مریض می کند:

- چرا نمی بریدش بخش اطفال

- مادرش ناخوش است نمی تونه شب بایسته

- خاله ای، عمه ای مادر بزرگی چیزی

- نه همه گرفتارند عمه که نداره، خالش هم بدتراز مادرش، تازه ماه رمضونی کی را اذیت کنیم، خودم وامیستم

- شرط داره مادرش نمی تونه غیر وقت ملاقات بیاد ها! البته برای بعد از عملش تا حدود یک ربع اشکال نداره

- ممنون

مسئول بخش یکی از پرستارها را صدا می زند " آقای .... این دوتا مریض را وقتی آوردند بذار توی یک اتاق یکیشون سنش از مرز بخش اطفال گذشته اون یکی باباش میخواد بیاردش...."

پرده سوم 

داخلی - پذیرش

مرد تند تند بین بخش و پذیرش در حرکت است، می خواهد مجوز بگیرد؛ 

مسئول پذیرش - بخش اطفال صبح ها تا دم غروب مردها می توانند بمانند ولی شب حتما باید یک خانم همراه کودک باشد

- ولی مادرش مریض است شاید حداکثر یکی، دو ساعت بتواند بماند

- خوب برید بخش های دیگه مثلا جراحی مردان

- خوبه برادرش را هم بردیم همانجا اون روز بخش اطفال جا نداشت!

- اما  الان باید برید از مسئول بخش اجازه بگیرید

پرده دوم

داخلی - پذیرش

- زن دایی، میگه رامین سنش از بخش اطفال بیشتره باید بره جراحی مردان

- خو بره مگه چیزه. چه فرقی داره

- آخه اونوقت شب نمی تونی پیشش باشی

- خو پرستار داره! ناره!

- چرا ولی پرستارها که نمی تونند به همه برسند مگه چند تا پرستار داره تازه رامین خجالتی است و این عمل براش سخت میشه ممکن براش اتفاقی بیفته

- خو ببرش یه جادیگه دکترش گفته امروز بستریش کنین.

- آخه بخش داخلی مردان هم تختاش پره فقط بخش  جراحی مردان جا داره

- خدا خیرت بده یک کاریش بکن برو بگو باباش میاد خدا تا اونوقت بزرگه

پرده اول

خارجی - درب یک منزل غیر شهری

مرد(روی ویلچر نشسته)رو به همسرش:-  شما ای رو ببر خدا بزرگه کاری به این مراسم ها نداشته باش اگه سر وقت عمل نشه دکترش گفت مشکل پیدا میکنه ها

- خدا خیرت بده مرد ولی چه جوری ببرمش تو خودت زمین گیری کاش لاقل یکی بود از تو مراقبت کنه

- تو نگران من نباش امروز فامیل و آشنا به خاطر این مصیبت اطراف زیاده یکی شون میاد پیش من باقی بچه ها را هم بذار؛ برو خونه خواهرم، دختراش نمیان می مونن، برات کمکند

- توکل بر خدا عمل قبلیش که بخیر گذشت خدا این دفعه را خودش کمک کنه