دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ
دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ

ملال به دنبال خوشی روان است

سلام

خوشی پایان ترم سخت اخیر با ملال حداقل انجام دادن کارهای برنامه ریزی شده برای بعدش به علت سرخوشی بعد از امتحان همراه بود.

در این تانبالیا البته همدمی کتاب خود موهبتی بود بزرگ.

چه کتاب انسان 250 ساله که حدود 3 ماهی بود همدم دقایق اولیه سرویس بود و روزی حداکثر 5 صفحه اش را خوانده بودم و 30 صفحه انتهایی اش در ایام امتحانات مانده بود و گویا سیاق 3 تا 5 صفحه خانی هر روزه بر تارکش نشسته بودتا تمام شد و گویاتر که در رفت و امد چند باره بین شهرهای دودی اصفهان و تهران خواب مجالی برای تورق یا حتی نگاه کردن هم نداده بود!

                                           

یا کتاب بسیار زیبا و خواندنی نامیرا حکایتی از فتنه هایی که اطراف مسئله دعوت از امام شکل می گیرد روایتی زیبا در حوزه آزادگی که فقط خواندنی است و نه حتی توصیفی هرکس باید بخواند تا بداند حیف است جز دعوت به خواندن کاری کردن 3 روزی با اشکی حلقه زده در چشم همدم این کتاب در سرویس و رختخواب و هرجا که شد و حتی BRT بودم؛  البته علت طولانی شدن خواندن کتاب که متنی روان و گیرا دارد مرور چند باره بعضی قسمت ها بود تا در عمق جان بنشیند و انشاءالله که نشسته باشد خدایا سرنوشت ابن عمیر را بر این بنده ات بپسند.


و البته کتاب زیبا ی راه بی بازگشت مرحوم دکتر شهید زاده (که شاید متن این مطلب کمی متاثر از نوع ادبیات خاص دوره رضاخانی حاکم بر کتاب است) این کتاب حاصل گپ دوستانه سر ناهار است که یکی از دوستان بعد از شرح مختصری از کتاب توصیه به خواندن نمود و البته چهارشنبه گذشته خودش به عنوان هدیه برایم آورد و خدایش قوت دهد که بسیار بجا بود.
در آن گپ ناهارانه صحبتی هم رفت از تکنوپولی  پستمن و دنیای قشنگ نو هاکسلی که خوب موجب شد سری برای اطمینان از گفته هایم در حد تورق و خواندن چند صفحه ای به کتاب تکنوپولی بزنم و دیگر روز به کتاب تولید ناب تویوتا برای پیدا کردن مفاهیم دقیق "مورا" و "موری" در فرهنگ "تولید ناب" که برای شخصی توضیح می دادم  و ....
این هفته همچنین کتاب هایم را بعد از 1 سال برای خواندن از چنگ یکی از کتاب دوستان درآوردم 3 کتاب زیبا از عبداله مستحسن و البته کتاب بسیار زیبای حکومت مهدوی حکومت سلیمانی از همین نویسنده را از دست یکی دیگر از کتاب خوان ها در آوردم و به دست دوستی دیگر دادم. (کتاب های این نویسنده البته گفته شده که دست کسانی که آشنایی قبلی با موضوع تفسیر و تاویل آیات ندارند داده نشود و معرفی نشود که با توجه به شناختی که از معدود خوانندگان وبلاگ دارم همه به این امر محقند)
بیشتر وقتم البته در تلگرام به مطالعه مطالب ارسالی در دو سه هفته گذشته گذشت.
پی نوشت1  : تانبالیا مرض تنبلی است به زبان سریال های دهه شصت (هشیار و بیدار بود یا مجموعه خانه زندگی {زندگی زیبا می شود زندگی زشت می شود}یا آپارتمان)
پی نوشت 2: عنوان ضرب المثلیست فرانسوی که مرحوم شهید زاده در کتاب راه بی بازگشت آورده اند

شب ها که ما میخوابیم

سلام

شب ها که ما می خوابیم / یک لشگره بیداره

ما خواب خوب می بینیم / اونم شهید میاره

لشگری که زرنگه / با داعشی می جنگه

دشمنه و میجنگه / مدافع حرم زرنگه

اگر که اون نباشه / داعش تو ی ایرانه

دیروز علی رغم بی لیاقتی دعوت شدم (بردندم اونم به طور خاص) تشییع پیکر یکی از شهدای مدافع حرم شهادت گوارای وجودش به واسطه اون شهید بزرگوار انشاءالله که از خطاهای ما بگذرند.

متاسفانه عده ای فهمیده یا نفهمیده دنبال تضعیف این تفکر هستند؛ اما اگر الان در سوریه نجنگیم فردا در تهران شکست میخوریم.



پی نوشت: بعضی ها می گویند و طبعا فکر می کنند حرم حضرت زینب اصالت مکانی اش ثابت نشده پس دفاع ندارد یا مدافعش شهید نیست ولی نمی دانند حرم حضرت زینب نماد تفکر شیعی  است نه نماد مکان مقدس (که البته اون هم هست هرچند روایات در باب مکان دفن حضرت زینب خیلی متفاوت است)


گر ایزد ببندد ز حکمت دری ...

سلام

یعنی فکرش را بکنید بعد 10 سال دکترها می گویند الان دیگر زمان تعویض دریچه قلب فرا رسیده شما برنا مه ریزی می کنید تو شهر خودتون فلان متخصص خوش اخلاق عمل را انجام دهد همه چیز آماده می شود ناگهان یک اتفاق ناگوار بیمار را به بیمارستان می کشاند  یک دکتر نا بلد می گوید ریسک عمل 80 درصد مرگ و 20 درصد بهبودی نصفه نیمه است!!

بیمار 1 هفته خودش را حبس می کند حالا ایندفعه که می روند پیش آقای دکتر خوش اخلاق او جواب دکتر مغز و اعصاب را می خواهد (مربوط به همان واقعه و با توجه به افسردگی شدید بیمار) جواب دکتر مغز و اعصاب هر چه هست باعث می شود آقای دکتر خوش اخلاق هم بگوید اگر تهران می تونید عمل کنید بهتره!؟

بیمار می رود تهران پیش دکتری که دوستش دارد او می گوید بیمارستان خاتم الانبیا دکتر پنجه طلا من با هاش تماس می گیرم دارد کارها جلو می رود دکتر پنجه طلا تقاضای 90 میلیون تومان زیر میزی کرده و حداکثر 20 تا تخفیف می دهد و البته مشخص می شود از کمتر مریضی کمتر از این را می گیرد (قابل توجه اونایی که می گویند زیر میزی مرد) ناگهان در این ناامیدی یک آشنا زنگ می زند آدرس یک آشنای دیگر را در شهر دودی می دهد ورق بر می گردد بیمارستان امام خمینی یکی از بهترین های تعویض دریچه منطقه (خیلی ها می گویند بهترین) و ....

بابای بیمار دارد گریه می کند می گوید از خدا خواستم دستم را بگیرد من یک عمر راه خلاف نرفتم حالا نباید بدون جواب بمانم

من و بابا و آقا محسن و چامسکی و مصدر جعلی

سلام

آقا محسن اخیرا به جملات عجیب و غریب بیشتری توسل پیدا می کنند تا شیرین زبونیشون را اثبات کنند، بخصوص از مصادر جعلی زبان فارسی بیشتر استفاده می کنند تا بیشتر شیرینی زبونشون به رخ کشیده بشه به این مثال توجه کنید:

روز جمعه خونه بابا آقا محسن درخواست کاغذ برای نقاشی کرده و هیچ کس حالش را نداره نظم خونه را در آستانه بازگشت مامان از سفربهم بریزه و نتیجتا کسی دفتر نقاشی اش (یک سر رسید قدیمی که در کارتن اسباب بازی ها بالای کمد است)را براش نمیاره، خلاصه به خواهرش متوسل میشه که یک کاغذ از این کاغذ سفیدهات بده و اون هم  طبق معمول سربسرش می گذارد؛ بابا عصبانی می گوید یکی از کاغذ یک رو های مرا بیاور و خودش می رود که بیاورد

اما آقا  محسن در این بین ناگهان می گوید" این کاغذ های بابا جان چه بدردشون می خوره؟ حالا که بازنشستن همه اش را بدن من روش نقاشی کنم!!"

البته در این جا نظریه بنده برای یادگیری زبان بصورت مفهومی بر نظریه بابا و چامسکی بر یادگیری زبان بصورت اکتسابی برتری پیدا میکنه و جای بحث 2 ساعته سابقه دار بین من و بابا باز میشه

نتیجه بحث البته همیشه اینه که من هنوز زبان انگلیسی و نه هیچ زبان دیگه ای غیر فارسی را نمی تونم به خوبی استفاده کنم ولی بابا یک عمر است زبان تدریس می کنند!

پسر پادشاه آمده

سلام

امروز داشتم از آسانسور خارج می شدم گروهی از همکاران غیر هم بخش و مدیر گرامی را دیدم با عجله دارند می روند یکی از دوستان غیر هم بخش صدا زد "فلانی نمی آیی جلسه؟"، گفتم "جلسه چی؟" آقای مدیر به هوای نشنیدن با سرعت رفتند که پاسخگو نباشندودیگران را هم صدا زدند که "پس بیایید."

شصتم خبر دار شد جلسه مهمی است که بودن من و دیگر همکاران (زیر دست آقای مدیر) در آن به نبودن مدیر محترم می انجامد. با بازگشت به قسمت از دیگر همکاران پرسیدم "آقای مدیر آیا ایشان را به جلسه دعوت کرده اند یا نه؟" و جواب منفی آنها باعث شد مطمئن شوم  حدسم کاملا درست بوده است.

یکی از دوستان غیر هم بخش برای بردن یک گزارش به قسمت آمد ازش پرسیدم  "جلسه با مدیرعامل جدید است؟" جوابش البته و یقینا  مثبت بود.


پی نوشت: تو این یک هفته که نبودیم مدیرعامل عوض شده

عنوان نوشت : مثال زیبای مدیر دانش شرکت با شنیدن این داستان، داستان سیندرلا بود که خواهران زشتش او را از پسر پادشاه پنهان نمودند تا شانس خودشان بیشتر شود

الکولیرا

سلام

تمام زمان های مانده تا سفر اربعین و تمام طول مدت سفر از میان گروه هشت نفره تنها کسی که به هشدارهای عاقلان در مورد رواج نوع ویژه ای از وبا در عراق وقعی ننهاد و با مردم عراق کاملا صمیمی و بدون حتی ذره ای ترتیب و آداب عاقلانه مدرن برخورد کرد، از استکان هاشون که توی یک کاسه آب شسته می شدند چایی خورد، بند آب بسته بندی نبود و 200 تا تیر (نزدیک 10کیلومتر) تشنگی نخورد؛ و البته موفق شد تقریبا کل 80 کیلومتر را بدون کفش طی کنه یکی از دوستان بود که مریض هم نشد زیر تابلوهای هشدار الکولیرا هم نشست و خندید و  گذشت.

خوش به حالش خدا ما را هم توفیق اینجوری بدهد.

سبک زندگی بی دغدغه

سلام

۲ سال است طعم خوش زندگی بی دغدغه را در ایام اربعین می چشم، زندگی با، یا حتی بدون کوله بدون آنکه دغدغه هزینه ها دایما سد راهم شود، زندگی با محبت، زندگی با جیب های خالی از کلید، زندگی به سبک عابری که نمی خواهد بماند، زندگی به سمت هدف مشخص و والا، زندگی با حضور میلیون ها هم هدف، زندگی با مهیا شدن هرچه نیاز است در زمان خودش بدون نیاز به دغدغه، زندگی با حداقل بداخلاقی اجتماعی یا اصلا بدون بد اخلاقی اجتماعی.

 زندگی با برنامه ریزی سیال و بدون دغدغه ی کمبود منابع؛ البته شاید بعضی بگویند خوب معلوم است سربار دیگران شدن خوشی هم دارد ولی این سرباری نیست، انتقال این مفهوم شهودی در قالب کلمات سخت است، ولی هرکس در آن صحنه حاضر شود و وضع آن مردم را ببیند و برود در اوضاع اقتصادی آن جامعه تحقیق کند شاید کمی بفهمد منابع این زندگی از جای دیگر است از همانجایی که شاید مفهوم برکت را بتوان بر آن نهاد؛ راستی زندگی با برکت.

  از روزی که آمده ام کلیدهای خانه که ملکیت مرا از دیگران متمایز می سازد در جیبم سنگینی می کند همانطور که در سفرهای خارج از کشور مجوز ها و بعضا کلیدهای هتل همین کار را می کند این ملکیت با اضافه شدن کلید خودرو امروز سنگین تر شد.

در روایتی در مورد آخر الزمان آمده پس از استقرار حکومت حق انسانها نیازشان رابدون اطلاع(یا شاید اجازه) از جیب برادران دینیشان برمی دارند و آنها هم ناراحت نمی شوند؛ زندگی بدون ملکیت.

پی نوشت: عدم ملکیت منجر به عدم حریم و حرمت البته نمی شود ولی دغدغه مند هم نمی شود چون همه منابع از سوی برکت آفرین است




خوف و رجا

سلام

نمی دانم از خوف و رجای رفتن یا جاماندن از زیارت اربعین امسال نوشته ام یا نه، ولی خلاصه آنکه از وقتی حدود اردیبهشت ماه اولین جلسات را با دوستان برای سفر و برنامه ریزی و اقدامات لازم برگزار می کردیم، هول عجیبی در دلم افتاده بود که آیا قسمتم امسال هم خواهد شد یا نه و البته شوقی که دایما تذکر به رفتن می داد؛مابین تیرماه تا شهریور و بعد تر تا لحظه خروج از کشور قضیه دیگری مزید بر علت شده بود و حتی تر تا نجف و شروع حرکت هنوز شک (خوف) داشتم جزو راهپیمایان هستم یا لیاقت این قسمت نصیبم نخواهد شد. الحمدلله امسال هم جزو راهپیمایان بودم ولی این خوف و رجا را مدت ها بود تجربه نکرده بودم امید به سخاوت دعوت کننده و خوف از اعمالی که مانع رسیدن به این سخاوت شود.

حالا که از این توفیق بازگشته ایم هر عملی را که قصد انجام دادن دارم می سنجم نکند در راهپیمایی بعدی مانع شود؛ از سخا و جود دعوت کننده  شکی ندارم و امیدم به دعوت ایشان زیاد ولی اعمال و نیاتم را باید مواظب باشم، مراقبه 1 ساله اگر غفلت نکنم برای سفر عشق  ....

ای کاش  هر روز این مراقبه را داشتیم ای کاش هر روز داشته باشیم ای کاش دوباره غفلت نکنیم اگر سخای امسال دعوت کننده مانع ها را بر طرف کرد آیا اعمال سال آینده مانع نمی شوند؟

راستی در راه از بعضی ها پرسیدم و بعضی ها هم خودشان گفتند این حس مشترک تجربه دارهای سفر اربعین است.

مثلا سفر نامه

سلام

1- مرز

چذابه نسبت به سال قبل مجهز تر بود خیلی راحت تر سوار شدیم برای نجف البته امسال برای رفتن 18 نفره اقدام کردیم قدرت چانه زنی مان هم بالاتر بود

اشتباهمان در برگشت از مهران را سال آینده تکرار نمی کنیم انشاءالله

2- نجف

همان جای سال گذشته انگار برایمان خالی مانده بود به سمت محله های دارای هتل جایی نبود در محله های بدون هتل مردم به زور می خواهند ببرندمان خانه شان. حرم شلوغ است از کربلا خبر رسیده یک هفته به اربعین غوغاست مسجد کوفه عجیب شلوغ است انگار.... آخ اگر این انگار هرچه زودتر واقعی شود. مسجد سهله هم غوغاست سخنرانی در مسجد حنانه جالب است از این به بعد وظیفه....

3- در مسیر

قرار است 4 روزه برویم 8 نفر با هم همان روز اول یک نفر مریض شده با ملحق شدن 2 نفر دیگر  از گروه 18 نفره و حال خاص آنها مریض که حاضر به گذشتن از پیاده روی نیست با تاخیر با آنها می آید روز سوم به ما می رسد امسال با داشتن سیم کارت عراقی و همراهی ایرانسل دایم از حال عقب مانده ها و جلورفته ها با خبریم وضعیت وای فای هم بدی نیست یکی از بچه ها تصمیم گرفته تمام مسیر را پا برهنه بیاید و می تواند تصمیم گرفته ام غذای گوشتی نخورم حالم خوش باشد حضرت ارباب صبحانه را هم گوشتی تقسیم کرده اند بفهمانند تو هیچ کاره ای! سیل جمعیت که سال گذشته بعد از غروب فرو می نشست تا 10 شب حتی کم فروغ نمی شود! صبح ها ساعت حرکتمان 3 است انگار ساعت 8 صبح در ترافیک تهران مانده ایم! همراهی با کاروان ضاحیه حزب الله تجربه خوبیست

4- کربلا

کربلا غوغاست جای سوزن انداز نیست تصمیم گرفته ایم به "زر و انصرف" عمل کنیم پیش از ظهر رسیده ایم شب ساعت 23 بازگشت است همه هستند جای شک نیست باید بازگشت

5- ارتباطات و زی ذی ها

نوشته ام ولی سیمکارت همراه اول حدود 1 کیلومتری داخل مرز از کار می افتد اما ایرانسل مردانه تا آخر هست و با 780 هم که شارژش می کنیم خرید سیم عراقی از داخل ایران هم مزید بر ارتباطات است البته گوشی های 2 سیمکارته مزید استفاده بعضی می گویند در راه وای فای همراه اول رایگان استفاده کرده اند ما که عطایش را به لقایش بخشیدیم

این ارتباطات باعث شده بعضی دوستان تا نبستن کمربند را هم در راه مهران اصفهان بگویند و در گروه تلگرامی خانمها نوشته شده و زنگ می زنند که کمربندتان را ببندید! امان از زی ذی ها!! همسر جان هم با خواندن این جور مطالب در همان گروه کذایی خیال برش داشته که فراموشش کرده ام نمی داند کل راهپیمایی را اگر ثواب داشته قلبا تقدیمش کرده ام

6- مدیریت ایرانی مدیریت عراقی مدیریت حزب اللهی

موکب های ایرانی البته تلاش زیادی می کنند به خصوص در حوزه فرهنگی ولی نظم لازم را ندارند برای دومین سال تجربه می کنیم در موکب ایرانی اسکان نگیریم موکب های عراقی نظم خوبی در اسکان و پذیرایی دارند حتی با برگزاری مراسم نماز جماعت و عزاداری ساده کار فرهنگیشون را هم انجام می دهند اونم به زبان اکثریت موجودین ایرانی ها فارسی و عراقی ها عربی مدیریت کاروان های لبنانی ها جالب است برای تمام مسیر برنامه دارند پیش قراول و پس رو دارند همه جا منظمند انگار نه انگار مسلمانند!!

7-قطره هایی در دریا

جلوه های اربعین زیاد است فقط باید رفت و دید ما اگر بودیم قطره هایی در دریا بودیم



از ظلمت به نور

سلام

آنقدر مطلب برای نوشتن دارم که مدت مدیدی برای نوشتن وقت می خواهد

فعلا این یکی برای قدردانی از اهالی جبهه مقاومت

آیا نمی شود یک ملتی با نزدیک به یک قرن سابقه کفر و الحاد بابت پیروی صحیح از حاکم اهل حق به نور بیایند و آیا نمی شود بعضی با سابقه نزدیک به یک قرن تبعیت و تلاش برای ایجاد حکومت حق به خاطر باورداشتن به فلسفه اهل باطل به ظلمت بروند


آیا هر روز آیه الکرسی نمی خوانیم