دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ
دست پیچ

دست پیچ

قبل از دوران مجازی شدن عکاسی برای تمرین یکسری فیلم سیاه و سفید با حساسیت ۲۰۰ بود که کارخانه ای نبود معمولا دست ساز بود و با مشقت تولید می شد که بهش میگفتن دست پیچ

زادروز

سلام

دیروز پانزدهم اردیبهشت زادروز من بود از مادر عزیزم پدر عزیزم و همسرجان که دیروز را برام جشن گرفتند سپاس گذارم بخصوص از مادرم و پدرم که مرا به عرصه وجود آوردند. همسرجان هم یک شیرینی(کیک) زادروز تدارک دیده بودند خوشمزه و زیبا عکس اختصاصی ازش نگرفتم ولی اگر در عکس هایی که گرفتم پیداش کردم میگذارم.

تشکرم از همه، از آخدایی که از عوالم قبلی تا این عالم هدایتم کرد خلقم کرد و به وجود آوردم، از امام رئوف از مادر مهربانی ها از رسول پاکی و عظمت، از امیر قلعه اسلام، از هوای بهاری آبادان که در آن متولد شدم، از همه آشنایانی که آنروزها در اهواز و آبادان و اصفهان و تهران و مازنداران برای زاده شدنم خوشحال شدند، از مادربزرگهای عزیزم، از پدر بزرگ هایم، .... 

متشکرم از همه، از آخدایی که از عوالم قبلی تا این عالم هدایتم کرد خلقم کرد و به وجود آوردم، آز امام رئوف از مادر مهربانی ها از رسول پاکی و عظمت، از امیر قلعه اسلام، از هوای بهاری آبادان که در آن متولد شدم، از همه آشنایانی که آنروزها در اهواز و آبادان و اصفهان و تهران و مازنداران برای زاده شدنم خوشحال شدند، از مادربزرگهای عزیزم، از پدر بزرگ هایم، از عموها  بخصوص عمو ممی و عمو محمدرضا و عمه ها بخصوص عمه عزت و خاله ها بخصوص خاله بدری و دایی ها بخصوص دایی مصطفی، از همسایه های آنروزهای مادر بزرگم در آبادان، از همسایه های خانه مان در زیتون کارمندی اهواز، از برادرهایم  علی و رضا و حسین (امیر حسین) که با سر و کله زدن با هم بزرگ شدیم، از بچه محل ها در همه جاهایی که بودیم، از خاله زاده ها و عمو زاده ها و عمه زاده ها و دایی زاده ها، از مربیان مهد کودک امید فردا، از دوستان و معلم هایم در مدرسه های شهید خرازی، شهید منشئی، جنت، شهید خرازی(راهنمایی)، شهید آیه اله دکتر بهشتی، از هم دانشگاهی های دوست داشتنی، از بچه های مسجد یزدآباد(هیئت ام الائمه و مرکز فرهنگی عترت) و حسینیه 15 خرداد (هیئت حضرت زهرا و محفل و مرکز فرهنگی 15 خرداد) ، از همسر جان عزیزم که در 13- 14 سال گذشته در کنار هم رشد کرده ایم، از همه آنها که بودن را مدیون آنهایم، از بهارهای زیبای عمرم، از تابستان های گرم و پر شر و شور، از برگهای پاییزی که با خش خش شان زیر پاهایم یادآور زیبایی پاییز بودند، از زمستان های پر برف قدیمی تا زمستان های کم فروغ کنونی، از زاینده رود زیبا و از کارون پر خروش، از زمین شهر اصفهان، از زمین شاهین شهر، از زمین گرم خوزستان، از شهرکردی های عزیز که کلاس چهارم دو روز مهمانشان بودم، از شهیدان وطنم که زادگاهم را و اعتقاداتم را و وجودم را حفظ کردند، از جانبازان و آزادگانی که در این راه رفتند ولی وجودشان را خدا برای آینده ذخیره کرد، از همه خوبی هایی که دیدم، از کتابهایی که خواندم و نویسندگانشان، از استخرهای ادب و برق از مربیان ورزشی و اخلاقی ام و از همکاران و مدیرانی که باهاشون کار کردم، از خمینی کبیر که روز وفاتش از صبح تا عصر گریه کردم، از سید علی عزیز که عزت کشورم و شکوه اعتقاداتم مدیون درایت و عظمت اوست، از سید حسن نصرالله که افتخار و بازپروری غرور شیعه و اسلام بعد از جنگ بر عهده او بود، از آزادگان جهان احمدی نژاد، کاسترو، چگوارا و چاوز  و ....

همچنین از همه آنها که ادب و شعور را از بی ادبی و بی شعوری و گرگ صفتیشان آموختم یاد می کنم خدا هدایت یا عذابشان کند از صدام که قسمت مهمی از عمرم را تحت اثر حماقتش در سختی گذراندم ولی در عوض شکوه ایثار را تجربه کردیم، از بوش ملعون نابکار و احمق، از فهد ملعون، از مبارک فرعون مصر، از سگ های اسراییلی پرز و شارون، از منافقین بخصوص رجوی ها (هنوز یادآوری خبر بمب گذاری حریم عشق تلخ است)، از زالو صفتان بعد از جنگ و حمایت کنندگانشان، از القائده، طالبان و داعشی های بی ریشه و ....

پی نوشت : مثنوی هفتاد من هم جوابگو نیست انسانها از همه لحظه ها و همه آنچه اطرافشان است ساخته می شوند اما این ها بزرگترین ها و شاید اثر گذار ترین ها بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.